سفارش تبلیغ
صبا ویژن





...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:سه شنبه 93/3/6

تا اطلاع بعدی تعطیل است...






خیانت کثیف...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:چهارشنبه 92/9/20

برای خیانت هزار راه هست...

اما کثیف ترین راه تظاهر به دوست داشتن است...






من کجای این نمایشم؟

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:شنبه 91/6/18

حرفهایم را تعبیر میکنی...

سکوتم را تفسیر،

دیروزم را فراموش،فردایم را پیشگویی ،

به نبودنم مشکوکی،در بودنم مردد،

از هیچ گلایه میسازی واز همه چیز بهانه.....

من کجای این نمایشم؟!!!!!!!!!!!?






وصیت...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:سه شنبه 91/5/24

میمیرم مرا در تابوت سیاهی بگزارید تا همه بدانند در تاریکی به سر می برده ام

دستهایم را از تابوت بیرون بگزارید تا همه بدانند به آنچه می خواستم نرسیدم

چشمهایم را باز بگزارید تا همه بدانند چشم انتظار از دنیا رفته ام

 روی قبرم تکه یخی بگزارید تا مثل باران برایم اشک ریزد

و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید تا همه فراموشم کنند...

 






...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:سه شنبه 91/5/24

وقتی یه بار ازدوست ضربه می خوری درست مثل این می مونه که با ماشین بهت زده و داغونت کرده،

ولی وقتی می بخشیش درست مثل این می مونه که بهش فرصت دادی تا دنده عقب بگیره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده ...






یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:سه شنبه 91/5/24

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

 یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

 یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

 یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

 یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

 یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

 یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

 یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟

تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟

 یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم طلسم ما باشه






خسته شدم

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:سه شنبه 91/5/24

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم...

خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...

بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...

 خسته شدم بس که تنها دویدم...

 اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...

 می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم...

 می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...

خسته شدم بس که تنها ایستادم
...






...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:یکشنبه 91/5/22

گـاهــے نـدانـسـتـہ از یــک نـفـر بـتـے درســت مــیـکـنـے

آنــقـدر بـزرگ کـہ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـے بـر نـمـے آیـد






کس دراین خلوت تنهای سکوت

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:یکشنبه 91/5/22

قلمت را بردار

و برای دل شب باز نویس

که اگر خسته نوشتم در شب

از سر غصه ی تاریکی نیست

روزگارم لبریز ... از تمامیت نور ...

دیدگانم بیدار

دل من بس غمگین ... دل من غمناک است

و اگر بیدارم

درگذر از همه شبها ... هرشب ...

... کوچه ها خسته و بیدار زده

همدمم خواهد بود...

ماه و مهتاب کنار دل من

و به همپائی هر نقطه ز نور

در دل شب زده ی غمناکم

هم سخن گشته دلم...

با گل و کوکب و مهتاب و نسیم

آه افسوس ولی...

کس دراین خلوت تنهای سکوت

همصدا با من و با قلبم نیست!

کوچه هم بس تنها ...






کم میآورم ...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:یکشنبه 91/5/22

چه‌قدر ریاضی را نمی‌فهمم!

هرچه حساب می‌کنم

روویِ تخته سیاهِ چشم‌هات

باز کم می‌آورم ...




   1   2      >


اخرین مطالب