سفارش تبلیغ
صبا ویژن





الهی چشمای سیات روزای خوبو نبینه ...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:شنبه 91/5/21
الهی چشمای سیات روزای خوبو نبینه

الهی اون قلب سیات عزای عشقت بشینه

 

 

ادامه مطلب...




تـازه میـفهمم...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:شنبه 91/5/21

بـہ تَرَکـ هاےِدیوار کہ ریز میشومـ...
تـازه میـفهمم؛
سـر بـه شـا نہےکَسے داشتنـ
و
احساسـ تنهایـے کردنـ ؛
عجیب مَعنے میـدهد ...
دیـوار همـ که باشے؛
ترکـ بـر میدارےوَقتے
سـر بـه شـانہ ات داشتہ
باشـند و بـه حسابتـ نیـاورند ...







تـــــو کجـــــــــــایی سهـــــــــــــراب ؟

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:شنبه 91/5/21

تـــــو کجـــــــــــایی سهـــــــــــــراب ؟ چشم ها را بستند و چــــــــــه بـــــــا دل کردند وای سهراب کجایی آخـــــــــــــــــر ؟؟؟.. زخم ها بر دل عاشق کردند خــــــــون به چشمان شقایق کردند آب را گـــــــل کردند تـــــــو کجایی سهراب ؟؟؟؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند ، همه جا سایه ی دیوار زدند ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالــــــــــــــــی است! دل خوش سیـــــــــــــــــــــری چند ؟؟؟؟ صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...! قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟






تاوان

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:شنبه 91/5/21

میگویند یک روزی هست ..
که چرتکـه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند ...
و آن روز تـــو باید تــــاوان آن چه با من کردی را بدهی!
فقط نمیدانم ....
تاوان دادن آن موقع تـــو ، به چه درد من میخورد!؟!







کاش بودی تا...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:شنبه 91/5/21

خونه بوی نم میده

وقتی که نیستی دلتنگی نعره میکشه!

کلافه شدم....از همه دنیا!

کاش بودی تا افطار روزه ی دلمردن رو با لبهای تو باز میکردم!







نفرین غزل...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:شنبه 91/5/21

گریه کن ابرک معصوم، زمینگیر شدیم! // آسمان نیز نشد آیینه دار من و تو
لحظه هایی که به هم رد و بدل می کردیم // آخرش نیز نخوردند به کار من و تو
تو چقدر زود بریدی و به من بد کردی // دستخوش! همسفر! این بود قرار من و تو ؟
باغ تو مزرعه ی هرزه ترین زمزمه بود // مفتکی هم نمی ارزید بهار من و تو
آخرین بیت ببین! قافیه‌ام را باختی // هر چه نفرین غزل هست نثار تو






پاسخ زیبای فروغ فرحزاد به حمید مصدق

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:پنج شنبه 91/5/19
"حمید مصدق خرداد 1343"


تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
 
 
 
" پاسخ زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"


من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ...





بعد از این عشق...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:پنج شنبه 91/5/19

بعد از این عشق ، به هر عشق جهان می خندم

                     هرکه آرد سـخن عـشق به میـان می خندم

من از آن روز که دلدارم رفت

                     به هوس بازی این بی خردان می خندم

روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد

                    بعد از این سوز، به هر سوز جهان می خندم

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است

                  کارم از گریه گذشته ، به آن می خندم






خدایا خراب کردم...خودت درستش کن...

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:سه شنبه 91/2/26

بعضی چیزا بعضی وقتا اتفاق میافته....میدونی یه جای کار می لنگه اما نمی دونی کجا....هی فکر میکنی....هی  تو مغزت باهاش  کلنجار میری....هی می بینی یه مشکلی این وسط هست...مثلا نماز اون نماز نیست...دعات اون دعا نیست...این جور وقتا در به در دنبال یه علتی....هر روز که از پیدا کردن این علت دورتر بشی زندگی جهنم تر میشه....خدا میخواد هوشت رو بسنجه...هوش نه! خلوصت رو بسنجه

 

بفهمونه بهت،  تو که ادعا داری الان یه خورده پاک تر از قبلی ..اگه ادعا داری سفیدی، پس خودت این لکه ی سیاه  رو زود تشخیص بده و پاکش کن! پاکش کن دیگه....

 

بعد اونوخته که اگه نفهمی غرور گرفته بوده تو رو ... ای داد و بیداد که کج رفتی...همونجوری کج میــــــــــــــــــــــــری تا دیگه خودتم میفهمی اصن کانکشن با خدا قطع شده...دیگه تو اون نیستی که قبلا بودی...

 

بعضی اوقات خدا زود سرت رو میزنه به سنگ اون واسه زمانایی که هنوز وقت امتحانت نرسیده....اما امان از امتحانی که وقتش رسیده باشه و خدا توش به آدم زود تقلب نرسونه...رفوزه که هیچ ! برگه ی سفید که هیچ! یک برگه ی سراسر خط خطی و پر غلط تحویل خدا میدی که بیا و  ببین...هعی...

 

خدایا امتحان میگیری بگیر، اما خودت تقلب رو قبل از اینکه زیاد دیر بشه برسون...

 

خدایا کوچیکم....به بزرگیت منو ببخش...

 

خدایا خطا کارم...به کرمت عفو کن....

 

خدایا خراب کردم...خودت درستش کن...






وصیت زیبابی حسین پناهی-بازیگر مرحوم و محبوب

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:سه شنبه 90/6/1

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

 

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

 

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

 

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

 

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

 

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

 

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

 

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

 

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

 

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

 

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

 

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

 

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

 

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

 

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم.

 

به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد*

 




<      1   2      


اخرین مطالب