- نویسنده:حسین ملکی
- تاریخ:یکشنبه 88/4/28
طی یک دهه اخیر، در حافظه بسیاری از اقشار جامعه، از پیر و جوان و مرد و زن گرفته تا خاطرات شیرین و شور انگیز کـودکـان و نـوجـوانـان یک دهه قبل، و بویژه دانـشـجـــویـان، حتی روزهای پر اضطراب قـبـــل و پـــس از واقعه « کـــــوی دانـــشـــــگـــاه تـــــهـــــران » در هجدهم تیرماه 1378 نیز، بعنوان « واقعه ای تاریخی » - صرفنظر از نقاط تیره و روشن آن - حک شده است؛ اتفاق نادری که حتی به چهاردیواری کوی دانشگاه و خیابانهای اطراف آن ختم نشد، بلکه زمینه ساز سلسله اعتراضات معنادار زنجیره ای دیگری در سراسر کشور شد؛ رویداد استثنائی ای که در دهمین سالگرد وقوعش نیز، خون را در رگهای بسیاری به جوش آورد؛ حادثه بی نظیری که صرفنظر از خودنمائی دوباره چهره زشت سوء استفاده برخی رجال سیاسی و گردانندگان اصلی همواره حاضر - لیکن در پشت پرده - از احساسات پاک - اینبار - دانشجویان، شاید بدلیل ابعاد و عواقب گسترده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، و لابد انتساب آن به مسأله امنیت ملی، هیـــچگاه در هیـــچ تقـــویم و سالنـــامه ای هم ثبـــت نـگـــردیـد!
آنچنانکه گفته می شود: « صبح روز سه شنبه 15 تیر 1378، تیتر نامأنوسی، عابرانی که به روال هر روز، به پیشخوان کـــیـــوســـکـــهـــای روزنـــامـــه فـــروشـــی سرکی می کشیدند، به حیرت وا می دارد: « روزنامه سلام (یکی از روزنامه های منسوب به چپ قدیم در آن زمان): ســـعیـــد اســـلامـــی، پیشنهاد اصـلاح قـانـون مـطـبـــوعـات را داده است »؛ آن روزها کمتر کسی پیدا می شد که نامی از سعید اسلامی(امامی)، متهم اصلی پرونده قتلهای زنجیره ای که در زندان با استفاده از داروی نظافت خودکشی کرده بود، نشنیده باشد؛ تصویب قانون جدید مطبوعات نیز که در قالب طرحی موسوم به « اصلاح قانون مطبوعات » از سوی نمایندگان مجلس در حال پیگیری و نهائی شدن بود.
چه بسا در آن زمان کمتر کسی تصور می کرد که درج این تـیـــــتـر از سوی روزنامه مزبور - به مدیرمسئولی آقای محمد موسوی خوئینی ها - که کوچکترین اقدامی در خصوص آن، تعدی از خـــــط قـــــرمـــــزهای دولــــــت هفــــــتم بود، روزنـــــامه یاد شده را به سرنـوشت روزنـــــامه های « تـــوس » و « نـشـــاط » دچار سازد؛ اما در کمال تعجب، روزنامه خوانهای حرفه ای آنروز، صبح پنجشنبه 17 تیر1378 این روزنامه جنجالی و پرطرفدار را بر روی پیشخوان روزنامه فروشی ها نیافتند، تا اینکه اطلاع یافتند که روزنامه مذکور با حکم دادستانی توقیف شده است! در حالی که درست یک روز قبل از آن، یعنی 16 تیر 1378، کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات که البته بسیاری از آن بعنوان « طـــرح محـــدود کننـــده مطبـــوعات » یاد می کردند نیز در مجلس به تصویب رسیده بود...
آقای علیرضا زاکانی(مسئول وقت بسیج دانشجوئی کشور در سال 1378) در بخشی از گفتگوی خود با خبرنگار سایت الف(از سایتهای خبری حامی دولت نهم) ضمن اشاره و تحلیل مختصر وقایع فوق از دیدگاه خود، گفته اند: « ... بعد وزارت اطلاعات شکایت کرد و در واقع روزنامه سلام به واسطه حکم معلق از سال 72 توقیف شد. البته معلوم شد که اصل خبر روزنامه سلام و انتساب قانون فوق به سعید امامی دروغ بوده است ... » سؤالاتی که بطور طبیعی پیش می آید، اینهاست: « چرا وزارت اطـــلاعـــات از روزنامه مزبور شکایت کرده بود؟ آیا وزیر اطلاعات منصوب دولت وقت، بطور طبیعی، مجری و تابع سیاستهای دولت وقت نبوده است؟ با این حساب، آیا باز هم می توان این واقعیت که تیمی از یک طیف تندروی خاص، تحت هـــر شـرایـطـــی و در هـــر دولـتـــی که بر سرکار بیاید در وزارت مزبور حضور داشته، و در واقع، آنها گردانندگان اصلی صحنه ضد اطلاعات و ... هستند را انکار کرد؟ راستی ... چگونه و کی معلوم شد که خبر روزنامه فوق الذکر دروغ بوده است؟ ... »
دانشجویان ساکن در کوی دانشگاه تهران(امیرآباد شمالی)، در اعتراض به توقیف روزنامه سلام و تصویب طرح اصلاح قانون مطبوعات، از بعدازظهر روز پنجشنبه(17 تیر) تجمع کرده و خواستار لغو این دو می گردند؛ در مقابل، مأموران نیروی انتظامی دانشجویان معترض را که از کوی خارج شده و حتی برای رساندن فریادشان، قصد راهپیـــمائی از تهـــران تا قـــم را داشتند، به هرشکل ممکن به داخل کوی هدایت می کنند؛ اما در یکی از شبها با ورود نیروهای موسوم به « لباس شخصی » و نیروی انتظامی به داخل کوی، فجایعی روی می دهد که « خشک و تر با هم می سوزند » ... آقای زاکانی در این زمینه می گوید: « ... کم کم نیروی انتظامی شروع کرد به هدایت دانشجویان به داخل کوی که در همین زمان یکی از افراد نیروی انتظامی به دست دانشجویان گرفتار شد که با پا درمیانی آقای کوهی(مسئول کوی) آزاد شد؛ اما کم کم شرایط به سمتی رفت که التهاب افزایش یافت و به تخریب ماشین ها و مهدکودک روبروی کوی و آرایشگاه و ... رسید ... این خروج غیر قانونی که حرکت کاملاً برنامه ریزی شده کوچکی بود، توسعه پیدا کرد و جنبه های غیر قانونی دیگری گرفت و کار را به جایی رساندند که آن اتفاق افتاد و در ساعت 4:13 دقیقه صبح، نیـــــروی انتـــظامـــی وارد کوی دانشگاه شد. آن حرکت غیر قانونی و خروج غیرقانونی از کوی، این روند غیرعقلانی را هم بدنبال داشت و شرایط را برد به سمتی که تعرض به خوابگاه شروع شد ... کسانی که در حال آسایش و استراحت بودند و یا از نمـــاز جمـــاعـــت صبـــح برگشته بودند، ضرب و شتم شدند(طبق گفته ایشان 70 - 60 نفر) ... بعد سه نفر از اعضای نیروی انتظامی که به دست معترضین افتادند و زمینه جوری مهیا شد که موج دوم حرکت هم شکل بگیرد (6:30 دقیقه صبح) و ما اینجا با تأسف دیدیم که یک حرکت گسترده ای صورت گرفت و به غیر از نیروهای نیروی انتظامی، بخشی هم بودند که خودسرانه وارد شدند و دایره آسیب گسترش یافت ... »؛ حال سؤالاتی دیگر: « آقای زاکانی! علیرغم منصفانه بنظر رسیدن برخی عباراتی که از آنها استفاده کرده اید، تابحال، و بویژه در زمان مسئولیتتان در بسیج دانشجوئی، منصفانه از خود، نیروی انتظامی و برادران بسیجیتان وضعیت دانشجویانی که به نـاحـق در این میان مضروب و مجروح شدند، پیگیری نموده اید؟ چرا در عین اذعان شما به اقدامات غیرعقلانی و تحریک کننده نیروی انتظامی در آن حادثه، از ماجرای برکناری فرمانده وقت کل نیروی انتظامی(سردار لطفی) و فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران بزرگ(سردار فرهاد نظری)، از سوی برخی از همفکران رادیکال شما (مثل: خانم فاطمـــه رجبـــی، همســـر غلامحسیـــن الهـــام) با ادبیـــات خـــاص خودشان و با بکار بردن زشت ترین و موهن ترین الفاظ نسبت به سران وقت کشور - باصطلاح - انتقاد می شود؟ راستی ... بخشی که - بقول شما - خودسرانه وارد معرکه شدند و نیروی انتظامی هم نبودند، الان کجا هستند و چه برخوردی در قبال خودسری آنها صورت گرفت؟ اصولاً چرا بلافاصله پس از چنین حوادثی، سخن از نیروهای خودسر، اراذل و اوباش، و دست نشانده های این و آن به میان آمده و دست آخر هم مشخص نـمـی گـردد که اینان همـــواره بـهـــره مـنـــد از حـمـــایـت و حـاشـــیـه امـنـــیـت کیستند که بهنگام آشـــوب، از آسمـان به زمیـن می آینـد و بلافاصله پس از پایان هم، تا آشـــوب بعدی از انظار محـو می گردند و بجای آنها، عده ای مردم بیگناه بعنوان آشوبگر معرفی می گردند تا بجای حل مسأله، با غوغاسالاری و گل آلود کردن آب، اذهان عمومی منحرف و صورت مسأله مخدوش یا پاک شود؟! بی پیرایه بگویم: آیا این نیـــروهای خـــودســـر، همان دوستان و برادران شما نیستند که در وقایع اخیر پس از انتخابات دهم نیز، با لباس شخصی و ظواهر شناخته شده به هر جنایتی در قبال معترضین پرداختند؟ ... »
وی در خلال صحبتهایش، به کشته شدن « عزت ابراهیم نژاد » که آن شب میهمان کوی بوده است هم اشاره می کند: « ... غروب روز جـمـــعـه از آبـــادان که برگشتم یکسره رفتم کوی؛ دیدم یکسری نقاب بسته اند و خیابان را مسدود کرده اند ... رفتم بین جمعیت و نیروی انتظامی ایستادم ... همان موقع بود که شاهد صدای تیراندازی بودم که بعداً فهمیدم شخصی به نام عزت ابراهیم نژاد در آنجا کشته شده است ... » نکته ای دیگر: « جناب آقای زاکانی! سخنان شما، شاید ده سال پیش از این که ماهیتها و مرزبندی ها هنوز چندان شفاف نبود و بلوغ سیاسی مردم نیز با شیب صعودی ملایمی در حال رشد بود، خوانندگان بسیاری داشت که با خواندن آنها تحت تأثیر قرار بگیرند؛ شاید سخنان شما که تلاش کرده اید بسیج را به مخاطبانی در سال 1388 و نه 1378، در قامت یک مصلح فرهنگی جلوه گر سازید، در یک دهه قبل شنوندگانی داشت که پای صحبتتان بنشینند و برای مظلومیت برادران بسیجی بر سر و روی بکوبند، ولی اکنون که چهره و ماهیت حقیقی این برادران نظامی - امنیتی بر همگان آشکار شده است، بعید میدانم فرموده هایتان در بهترین حالت، جز با لبخندی از سر ترحم بر ساده لوحی سیاستمداران بروز نشده امروز ایران زمین همراهی شود ... »
او در ادامه، کشته شدن دانشجویان را در این حادثه نفی می کند: « ... بعداً معلوم شد از اساس دروغ بوده، البته آنها شدیداً جوسازی می کردند ... این همه دروغ در حالی بود که اصلاً دانشجوی شهیدی وجود نداشت و بارها از طریق مجاری قانونی این امر اعلام شده بود ... »؛ پرسشی که در اینجا به ذهن متبادر می شود: « جناب زاکانی! منظور شما از « بعداً معلوم شد ... » دقیقاً چندوقت پس از حادثه می باشد؟ بعلاوه، چگونه به یقین در این زمینه رسیدید؟ همچنین، از کی تابحال نهادهای قانونی، عهده دار اطلاع رسانی و رد یا تایید شهادت یا عدم شهادت افراد شده اند؟ ضمناً آن مجـــاری قـانـــونـی ای هم که از آن نام برده اید، دقیقاً کدام نهاد یا فرد بوده است؟ ... »
زاکانی که در مرزبندیهای سیاسی امروز در زمره حامیـــان - دوآتـشـــه - دولـــت نـهـــم جای می گیرد، مدعی کشیدن چادر از سر خانمی چادری، و ضرب و شتم افراد دارای ظاهر مذهبی است؛ او در توصیف لباس شخصی ها، ضمن تلاش در جهت انتساب آنها به طرف مقابل - یا به تعبیر وی، تحریک کنندگان - می گوید: « دیدم 15 - 10 نفر میله های آهنی در دست دارند از خیابان کارگر می آیند پائین؛ سلام کردم، جواب ندادند، انگار ظاهرم باب پسند آنها نبود؛ گفتم من پزشکم و کارت دانشجویی ام را هم نشان دادم؛ سردسته آنها به من گفت کاری به دانشجو بودنت ندارم، با ما هستی یا با آنها؟! خلاصه از یک طرف اینها را آرام می کردیم و از طرفی موتورسوارها را؛ سه ساعت همین طور گذشت ... »
بگذریم ...
این حادثه میـلیـــاردهـا تـــومان خـســـارت به کوی دانشگاه وارد کرد؛ آقای دکتر مصطفی معین، وزیر وقت علوم از سمتش استعفا داد که با مخالفت آقای خاتمی، ریاست جمهوری وقت روبرو شد؛ آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، ضمن خطاب قرار دادن دانـشـــجـویـان به عنوان « فرزندان خود »، طی سخنانی گفت: « قلبش از این حادثه جریحه دار شده » و طی سخنرانی دیگری، « حـمـــلـه بـه کـوی دانشـگاه » را به « ورود افـــراد بـه خـــانـــه دیـــگـــران » تشبیه کرد؛ بطور خلاصه، همه مسئولان از محکومیت آن حوادث سخن راندند .
اکنون ده سال از آن واقعه تلخ می گذرد و هرکس آنطور که خوشایند اوست، این رویداد را نقل و تحلیل می کند! اما علاوه بر پرسشهای فوق، ســـؤالاتـــی اســـاســـی، همچنان بی پاسخ و در هاله ای از ابهام باقی مانده است: « براستی چند نفر کشته شدند؟ چه کسانی دستهای پشت پرده این حادثه بودند؟ چه کسانی از این حادثه مطلع بودند و از آن سود بردند؟ چه کسانی چشمهایشان را بر حمله به کوی دانشگاه بستند؟ چه کسانی پیام حقیقی اعتراض سراسری دانشجویان و مردم را درنیافتند؟ چه کسانی ... »