سفارش تبلیغ
صبا ویژن





نشانهشناسیفاشیسم روشنفکران درتکثیر غیرقانونی اخراجیها3

  • نویسنده:حسین ملکی
  • تاریخ:چهارشنبه 90/1/24

روشنفکرها در یک فضای آزاد چه می کنند وقتی که بفهمند پیروز میدان نخواهند بود؟

 

 

 روشنفکرها در یک فضای آزاد چه می کنند وقتی که بفهمند پیروز میدان نخواهند بود؟ بر خلاف تصور، آنچه آزادی‌خواهی نامیده می شود در واقع چیزی جز ایجاد یک منبر مونولوگ نیست. در مدعی ترین متفکران و هنرمندان‌شان نوعی ژست درون‌گرایی و سکوت و انزوا و طفره رفتن از پاسخ روشن به سوال دیده می شود. از هنرمندی از آنان که شعری سروده بگیرید تا آنکه فیلمی ساخته و این افاده متداول که اثر خودش حرف می زند یا سکوت مطلق همه از دیالوگ گریزانند.

در سطوح پایین‌تر هم همین رویه برقرار است. فضای آزاد واقعی این اجازه افاده و مونولوگ را به آنها نمی‌دهد و موجب می‌شود آن روی خود را نشان دهند. نمونه اول انتخابات بود؛ در انتخابات 84 که یکی از مهم‌ترین عرصه های آزمون این طیف است، همه روشنفکران خزیده در دیرهای انزوا و مظلوم نمایی مجبور شدند به فضایی وارد شوند که شاید اجازه نان خوردن از سکوت و مونولوگ را نمی داد و نداد. از فلان نویسنده توده ای گرفته تا فلان آدم سکوت 20 ساله هر کس بیانیه ای داد و این خود خوب بود. در این میان جناب خاتمی رئیس جمهور دموکرات طرفدار رای مردم فرمود: "به کسی رای دهید که در شأن مردم ایران باشد" و علاوه بر دخالت در انتخابات، صلاحیت یک کاندبدا را زیر سوال برد و نه خود او را و به حذف رقیب فراخواند. آزادی تا وقتی مطلوب است که صدای مسلط آنها باشند. در واقع رفتار شناسی آنها از این قرار است:

- ایجاد منبر مونولوگ

- اگر نشد صدای مسلط

- اگر نشد زیر سوال بردن حیثیت رقیب و اینکه اصلا حق حرف زدن دارد

- اگر نشد و شنونده‌شان کمتر شد زیر سوال بردن شنونده و تحقیر او

- اگر عمل قبلی موثر واقع نشد ایجاد پارازیت و قطع صدای رقیب تا به شنونده نرسد (مثل صدای سگ و گربه‌شان در جشنواره فجر)

- آخرین ترفند انکار اصل استماع است

نظر روشنفکرها درباره دیکتاتوری چیست؟

- در برهه مهمی از تاریخ ایران (مشروطیت)، مهم‌ترین روشنفکران و متفکران ایران به دستگاه دیکتاتوری رضاشاه پیوستند زیرا او را در راستای منویات و برقراری فضای مونولوگ مورد علاقه خود دیدند.

- در پس از وقایع 16 آذر و کشته شدن سه دانشجو در دانشگاه تهران از نیکسون استقبال شد و استادان محترم دانشگاه تهران به او دکترای افتخاری دادند.

فاشیسم چیست؟

- روشنفکرها در ایران از این واژه بارها استفاده کرده‌اند. آنچه به‌طور مختصر می‌توان گفت؛ فاشیسم جریانی بود که در مقابله با کمونیسم در کشورهایی مثل اسپانیا، ایتالیا و آلمان به‌وجود آمد. حال که جامعه روشنفکری بر عکس گذشته کمونیسم را اخ می‌داند، طبیعتا نباید فاشیسم را بکوبد.

- فاشیسم این کارکرد تاریخی را داشت که با قدرت سرکوب صدایی مخالف (کمونیسم) را به نفع گرایش امروز روشنفکران به سرمایه داری و لیبرالیسم بکوبد و کاملا با گرایش سیاسی امروز روشنفکران ایران همنواست. اینها هم معتقدند بعضی از صداها باید حذف شود.

از نظر روشنفکرها دموکراسی خوب است یا بد؟

جواب این سوال ساده است؛ خوب است تا جایی که آنها پیروز آن باشند. حتی نظریه پردازان علوم سیاسی در غرب وقتی آرای مردم را مطابق میل خود ندیدند، بر دموکراسی تبصره زدند و تعابیری همچون "جامعه توده وار" را ابداع کردند. الان می گویند دموکراسی‌ای درست است که از کانال احزاب باشد نه پوپولیستی و به شکل جامعه توده وار. در ایران پس از رأی آوردن احمدی نژاد چنین نظریه هایی پررنگ تر شد. کلماتی همچون پوپولیسم و جامعه گله وار و... در راستای محکوم کردن و تحقیر شنونده است که اشاره شد.

در انتخابات اخیر، همه انواع این روش‌ها به‌کارگرفته شد. کاندیدای مورد حمایت روشنفکری که خود نیز صبغه ای از روشنفکری داشت، بعد از 20 سال سکوت و هشت سال ریاست به‌گونه مونولوگ، حالا باید در فضای دیالوگ قرار می گرفت. چنانکه اشاره شد، روشنفکرها گاه احساس خطر می کنند و معمولا وقتی است که در خرده جامعه ها و گعده های مونولوگ احساس فراموش شدگی کنند. این فرد که در هشت سال ریاست با اتکا به نظر مجلس و نه رأی مستقیم مردم، هر انتقاد را با اتهام یا سکوت یا استفاده از قدرت مجلس یا استعفا پاسخ می داد و در 20 سال بعد، همه در خواست‌های مصاحبه را رد می کرد، حال می خواست به فضایی وارد شود که در آن گریزی از دیالوگ نبود. مهم محتوای دیالوگ نیست؛ اصل نشستن در موقعیت دیالوگ برای اینها دردناک است. در مناظره اول، کمی دیالوگ کرد اما در دو مناظره بعدی به عادت خودگویی بازگشت و اعتنایی به دو مناظره کننده دیگر نکرد. کلکسیونی از رفتارهای فوق را می توان در برخورد این جریان با فیلم اخراجی ها دید:

ابتدا فیلم را کوبیدند؛ هر چند که اصلا فیلم را ندیده بودند. البته قبل از آن در دو سری یک و دو به اندازه کافی این روش را آزمودند. فیلم و فیلم‌ساز را با هم کوبیدند و با خودزنی غیرمنتظره ای فروش اخراجی ها را شکست سینمای ایران خواندند که قبلا با فیلم‌های مشعشع آنان بی تماشاگر و ورشکسته شده بود. بعد مخاطب را کوبیدند و مردم را به نفهمی و بی سوادی متهم کردند. در مورد اخیر، وقتی دیدند ترفندهای قبلی جواب نمی دهد، از در دیگری وارد شدند. ابتدا سایت‌هایشان کمپین تحریم راه انداخت تا به اتکای 30 میلیون رأی دهنده به موسوی(!) و یک ایران سراسر سبز! همه را به تحریم اخراجی ها بخوانند؛ اخراجی‌هایی که وجودش محکومیت همه سینماگران پر افاده ایران بود که یک بیرونی اینچنین بفروشد و آنها نتوانند.

بعدتر اما دیدند که نه! حرف جدی تر از اینهاست و نمی توان تنها به فیلم اخیر انگ ابتذال زد و دارد حیثیت معنوی جنبش سبز را زیر سوال می برد. پس نوشتند تحریم اخراجی ها به علت توهین آن به یک ملت. کدام ملت؟ همان که در همان چند روز اول فروش اخراجی ها را به میلیارد رساندند و فروش روزانه اش را از اخراجی های دو بالاتر برد. ده نمکی از روز اول گفته بود رقیب هیچ فیلمی نیست اما این حضرات باز احساس خطر کردند و فضای رقابت برای شکست اخراجی ها درست کردند و شکست خوردند. سوزناک برای این جریان رقت انگیز آنکه طیف‌های مختلف مردم و حتی افرادی مخالف دولت و نظام این فیلم را می بینند و می خندند.

فروش را که دیدند، شروع کردند به فحش دادن به مردم. بالاترین نوشت باید بر مردم ایران آفتابه گرفت و بقیه به اشکال مختلف به مردم توهین کردند. البته ابتدا سعی کردند آمار را انکار کنند یا در بایکوت خبری قرار دهند. هستند سایت‌ها و خبرگزاری‌های متعددی که اگر فیلم دیگری ازاخراجی ها پیشی می گرفت، روزانه آمار آن را پوشش می دادند. در این میان، سایت خبر آنلاین در مطلبی بینندگان اخراجی ها و جدایی نادر را کاملا دو دسته متفاوت مردم تلقی کرد و نوشت نگاه سیاه و سفید اخراجی ها کجا و نگاه جدایی نادر کجا؟ حال آنکه خود در رویکردی سیاه و سفید مردم را به دو دسته سیاه و سفید تقسیم کرده بود.

این روزها پوشاندن گرایش‌های فاشیستی برای روشنفکران بسیار سخت شده است. نویسنده دیگر این سایت به بینندگان اخراجی ها به گونه ای دیگر توهین کرد و نظرسنجی برنامه "هفت" را چون عوام به آن راه دارند، زیر سوال برد. ماجرا آن بود که در برنامه "هفت" یک‌بار از بینندگان نظرسنجی شد که ماندگارترین چهره سینمای دفاع مقدس را انتخاب کنند و "مجید سوزوکی" انتخاب شد. البته این برنامه در برنامه بعد سعی کرد این حال‌گیری را جبران کند و نظرسنجی دیگری کرد که نتیجه اش آن بود که اخراجی ها به خاطر بازیگرانش پرفروش شده است. نویسنده خبر آنلاین نوشته بود نظرسنجی خبرآنلاین که در آن فرهادی به عنوان مرد دهه سینمای ایران انتخاب شده، معتبر است چون بعضی از مردم به آن راه دارند؛ نه همه مردم! کدام مردم؟ مردمی که اصلا اعتنایی ندارند که در خرده جامعه ها و فضای مجازی و فراموش‌خانه های روشنفکری کسی به آنها فحش می دهد یا نمی دهد. این انزوا از همه چیز سوزنده تر است. به این کامنت رقت انگیز که در بسیاری از وبلاگ‌ها درج شد، توجه کنید:

"مردم چرا نشستید چرا کاری برای جنبش سبز نمی کنید؟ چرا فکر می کنید مبارزه کار جوان ها و دانشجویان است؟ مگر آزادی ایران برایتان مهم نیست مگر آینده فرزندان این خاک مهم نیست؟ ما هم می توانیم شعار بنویسیم می توانیم در خیابان حاضر شویم بدون خشونت بدون نماد سبز و حتی بدون شعار. اتحاد ما دشمن را به زانو در می آورد نه صدای شعار ما. اتحاد ما می تواند نافرمانی مدنی کند اعتصاب راه بیندازد. با جنبش همراه شوید کوتاهی نکنید که گناهکارید. اگر در مبارزه حق طلبانه ملت با حکومت خائن منافق بی تفاوت نشسته ای و سرکوب مردم را تماشا می کنی، خیال نکن مسلمانی. تو فقط یک منافقی. می دانم که پیوستن به یک مبارزه خطرناک تصمیم دشواریست ولی مسلمانی یعنی همین. الان درد اصلی ایران بی تفاوتی بخشی از ملت است. بیایید برای حل این مشکل تلاش کنیم. از تو حرکت از خدا برکت. وعده دیدار ما سه شنبه تو خیابان."

نظیر همین دعوت را برای اخراجی ها انجام دادند و وقتی دیدند به جایی نرسید وارد فاز "خشونت" شدند؛ مثل انتخابات و فیلم را دزدیدند و در سایت‌هایشان گذاشتند. البته این نوعی عمل انتحاری است چون مردم را به دیدن فیلمی دعوت می کنند که خودشان را رسوا می کند. در نهایت این فیلم اخراجی ها3 است که دیده می شود؛ با بلیت یا بی بلیت و باید اعتراف کنند که مردم این فیلم را می خواهند ببینند و خواهند دید.

هرچند که شنیدن و گوش دادن برای این جریان خودشیفته عاشق مونولوگ زجر آور است اما باید به آنها گفت:

دوستان عزیز! شما که جنبه و ظرفیت عمل در فضای دوصدایی و آزاد را ندارید، به همان خانه های مجازی و گعده ها و فراموش‌خانه هایتان بسنده کنید و به هیچ عرصه ای که قرار باشد متر مشخصی در کار باشد، پا نگذارید که یا متر را می شکنید یا فحش می دهید...

و اما درباره سینما و جایگاه ده نمکی... چه چیزی موجب شد ده نمکی این‌قدر رشد کند؟ حضرات سینماگر و مدعی پاسخی جز ناسزا به این سوال ندادند و پیش فرض‌شان مبنی بر اینکه لودگی موجب فروش فیلم‌هایش شده، آنها را به عرصه آزمون کشاند. یکی یکی به عرصه آمدند و فیلم مبتذل ساختند؛ از معیریان‌شان بگیر تا مؤتمن و افخمی و... تا به خیال‌شان گوی را از دست او بربایند. متاسفانه (برای آنها) اشتباه می کردند. یا وقتی از اقبال مردم گفته می شد می گفتند اینکه مهم نیست "گنج قارون" هم پرفروش شد. جالب آنکه غیرت‌شان نگذاشت و کپی گنج قارون را بازسازی کردند و باز نتیجه نگرفتند. یا می گویند هنرپیشه... و هست که همه هنرپیشه های اخراجی ها را جمع کرده اند و به جایی نرسیده اند. البته فیلم‌های طنز پرفروش هم داشته ایم مانند آتش بس یا دایره زنگی یا چارچنگولی که آنها هم در تحلیل دقیق تر از لودگی نان نخورده اند.

- مردم فیلمی را که به گویش و طرز فکر و فرهنگ و مذهب آنها نزدیک باشد یا رنگی از آن داشته باشد، بیشتر دوست دارند. حتی فیلم‌های خانم میلانی به این سبب بیشتر مورد اقبال است که کمتر در لفاف گفتارها و اداهای روشنفکرانه گرفتار است و ساده ارائه می شود و سکس را در لفافه شعر و دکلمه کتمان نمی کند یا لااقل تصوری را که عموم مردم از بعضی از ارتباط‌ها دارند، به رسمیت می شناسد. چارچنگولی در مورد مذهب و آداب مذهبی بود و اخراجی‌ها فراتر از مذهب، ادبیات و فرهنگ مرتبط با انقلاب اسلامی را نمایش می داد. مردم می خواهند خودشان را ببینند نه آدم‌های ساختگی و تصنعی را.

- ده نمکی مردم شناس تر از اغلب یا شاید همه کارگردان‌هاست. شوخی او با شکلات در اخراجی‌ها2 و بسیاری نمونه های دیگر نشان از این ویژگی اوست. در آن صحنه وقتی مهماندار شکلات تعارف می کند، نامزد بایرام می گوید "من فاتحه اش را می فرستم..."

- ده نمکی طنزپرداز نیرومندی است و از هیچ طنز می سازد. در همان اخراجی‌ها2، وقتی منافق با اسلحه بلند می شود و خبر هواپیما ربایی را می دهد، جواد رضویان می گوید "برا سلامتی برادرای کمیته صلوات."

- ریز بینی، دیگر خصوصیت اوست. افسر عراقی فیلم او افعال فارسی را نمی توانست درست صرف کند و مثلا به اسرای ایرانی می گفت "اگر نماز جماعت یا روضه...توی گونی می روم."؛ نکته مهمی که به ذهن دیگر فیلم‌سازها نرسیده بود و ظرفیتی برای طنز ایجاد کرده بود.

 -ده نمکی به‌روزترین است. فیلم‌های متعددی در سینمای ایران با محتوا یا موضوع اینترنت ساخته شده اما از همه به روزتر ده نمکی است. اسم نیاورم اما نه تنها از کارگردان‌هایی که سال‌هاست نان از اندوخته 40 سال پیش می خورند که از مدعیان ب‌ روز بودن هم به‌روزتر است. یک جا در فیلم اخراجی‌ها3، حاجی گرینف به مسوول ستادش می گوید "این تیوب را بگذار توی اینترنت." و با یوتیوب طنز درست می کند. یا نن جون حاجی از فیس بوک حرف می زند. کلا فیلم سه بسیار تر و تازه و به‌روز است و حتی از 40 هزار تومان یارانه در آن حرف زده می شود.

- ده نمکی حزب اللهی است. حزب اللهی ها حرف های زیادی برای گفتن دارند. یک مولفه مهم موفقیت فیلم آن است که حرف داشته باشد.

- ده نمکی نه سینما خوانده و نه نخبه و روشنفکر است و نه بادی در دماغ دارد. شاید درس و کلاس‌های سینما که شما می خوانید، چیزی دارد که چنین باید از موفقیت یک بیرونی سینما زجر بکشید. شاید چون به شما فرهنگ و سینمای وارداتی را القا می کند یا چون از همان اول شما را از مردم‌تان دور می کند و باد روشنفکری به دماغ‌تان می اندازد... شاید کار شما اشکال دارد نه فلان جنبه فنی فلان گوشه فیلم یک آماتور.

- اینکه با حرکات کثیف جلوی فروش اخراجی‌ها را بگیرید، به نفع آینده سینمایی که نان‌دانی شماست، نیست و ده نمکی حتی اگر از این لحظه یک ریال نفروشد، به اندازه عمر بعضی از شما از همین یک فیلم در آمد کسب کرده اما به فکر خودتان و سینمایتان باشید.






اخرین مطالب