- نویسنده:حسین ملکی
- تاریخ:چهارشنبه 90/1/24
پس از جریان فتنه در کمتر رسانهای، ریشه های این جریان در حوزه فرهنگ واکاوی شد
پس از جریان فتنه در کمتر رسانهای، ریشه های این جریان در حوزه فرهنگ واکاوی شد و اغلب ریشه های آن را در دل جریانهای سیاسی جستجو کردند. اما یک واقعیت را باید پذیرفت که طراحی این جریان چند بعدی و تزریق تفکرات سکولار، از طریق مدیوم فرهنگ سالها به بدنه افکار عمومی تزریق شد و اتفاقا کسانی که بر کرسی های مدیریت تکیه زده بودند، گاهی خود پایه این کودتای خزنده فرهنگی بودند.
برای روشن تر شدن این موضوع کافی است رجوع کنیم به یک اعتراف تاریخی تاج زاده که "ما 28 سال است که اشتباه کردیم"، تنها استنباطی که می توان ازاین گفتار داشت، این است که یک جریان کاملا مشخص از همان سال های نخستین شکل گیری انقلاب، موازی با جریان نظام رشد کرده است. این جریان در دوره ای به صورت جریان اصلاحات حلول کرده و در روزگار دیگری به صورت جریان فتنه پدیدار می شود. با این حال، بستر اندیشه ای اصل جریان فتنه را باید در حوزه فرهنگ، بهویژه مدیوم سینما جستجو کرد.
با نگاهی به فیلم "جدایی نادر از سیمین" می توان رمزگشایی دقیقی از یکی از همین لایه های مخرب و سکولارداشت. این فیلم، اثری هوشمندانه و چند لایه است که از جنبه های متعددی قابل بررسی است. اما قبل از ورود به این مبحث ذکر یک نکته کاملا ضرورت دارد، سینما عمق تاثیرگذاریاش آنقدر پرشتاب است که می تواند تنها با یک دیالوگ، مفاهیم بنیادین مد نظر سازندگان را حتی در یک جمله به بیننده القا کند.
در بخش ابتدایی فیلم جدایی نادر از سیمین، با دعوای حقوقی زن وشوهری مواجه می شویم که قصد جدایی از یکدیگر را دارند. زن در یک دیالوگ کاملا گذارا اما تاثیر گذار، رو به قاضی می گوید که نمی خواهد دخترش در شرایط کنونی در ایران زندگی کند و قاضی از سیمین رفیعی سئوالی می پرسد، مگر شرایط فعلی چگونه است؟ مگر فرزندان سایر مردم در این شرایط رشد نمی کنند؟ زن پاسخی به قاضی نمی دهد، خالق اثر هوشمندانه تاکیدی بر این مسئله ندارد، اما هر شخصی که حداقل رویدادهای دو سال گذشته را دنبال هم نکرده باشد، متوجه می شود که صاحب اثر چه طعنه گزاف و ریشه داری می زند. با همین یک دیالوگ انعکاسی که از وضعیت فعلی جامعه داده می شود، ملتهب به نظر می رسد، آنهم در یک دیالوگ گذارا از جانب مادری که می خواهد آتیه دخترش را تامین می کند، در صورتی که در سراسر فیلم متوجه می شویم که دخترک -ترمه- در یک شرایط ایده آل خانوادگی- آموزشی با بهترین امکانات زندگی می کند. پس چرا نمی خواهد دخترش در این شرایط رشد کند؟
اگر از منظر نشانه شناسی، اسطوره شناسی (میتولوژی) و نظام استعاری که اتفاقا توسط منتقدین غربی ترویج و بنیانگذاری شده، مبتنی بر همین آموزه ها آخرین ساخته فرهادی را واکاوی کنیم، قطعا به ریشه های مفهومی خاصی خواهیم رسید.
قبل از ورود به این بحث نیز باید به یک نکته مهم اشاره کنم که بهترین فیلم های معترض سیاسی را می توان با درون مایه های عمیق در چهارچوب ملودرام های خانوادگی ساخت و از اسطوره ها و کهن الگوهای ملودرام بهره فراوان برد. با این پرداخت، ضمن اینکه اثر مخاطب عمومی بیشتری جذب می کند، صاحب اثر در لحظه می تواند منکر شود که در اثرش جنبه های سیاسی لحاظ شده است.
آخرین ساخته فرهادی با مشخص کردن چهارچوب خانواده و همان کد گذاری نخستین مبتنی بر ملتهب نشان دادن فضای جامعه و طرح مسئله مهاجرت، نظام استعاری و نشانه شناسی اثرش شکل بنیادین تری به خود می گیرد. معمولا برخی نشانه ها به صورت متدوال کاملا هدفمند میان تمامی منتقدین دنیا به اشتراک گذارده می شود. در نظام نشانه شناسی سینما، پدر نمادی از دموکراسی است، واقعیت غیر قابل انکاری که در تمامی کتب نشانه شناسی سینما به ثبت رسیده است.
در فیلم فرهادی نیز پدر نمادی از دموکراسی است و در سراسر فیلم به قانون (یکی از سه رکن اصلی دموکراسی) و فرزندش (نمادی از نسل فردا) دروغ می گوید، این نشانه شناسی با توجه به دیالوگهای سراسری فیلم و مواجهه کاراکترها با قانون است که معنی پیدا می کند، مادر نیز که نمادی از اصالت سرزمین است، قصد جلای وطن دارد و ترمه دختراین دو ( نماینده نسل امروز) میان دموکراسی که فرهادی در قالب یک پدر آن را ترسیم کرده، دروغگو نشانش می دهد و سرزمینی که اصالتش (مادر) از آن رخت بسته، سرگردان است. این مفاهیم در سکانس پایانی فیلم فرهادی کاملا عینیت می یابد و سکانس پایانی این فیلم از کل نشانه ها و نمادهایی که در کل فیلم تعریف می شود، به خوبی استفاده می کند.
ملتهب نشان دادن فضا در همان سکانس نخست با تاکید بر این سرگردانی نسل فردا و استفاده از نظام نشانه شناسی برای تشریح دروغین وضعیت کنونی جامعه، دست به دست هم میدهد و طبیعی است که در جشنواره برلین، خرس سیاسی ترین جشنواره دنیا را در دامان فرهادی بگذارند.
نکته بعدی روشن ساختن مفاهیم کاملا سکولار در فیلم فرهادی طبق روایت خود فیلم است. سکولاریسم مورد اشاره در ابتدای این یادداشت چگونه در این فیلم متجلی می شود؛ تمامی شخصیت ها در برابر قانون دروغ می گویند، بهطوری که مبنای شکایت به قانون از جانب طرفین دعوا بر اساس دروغ صورت گرفته و اوج گرفتن درام مبتنی بر یک دروغ است و تمامی شخصیتها در مقابل قانون که برگفته از اصل جریان دین (قرآن و مکتب) است، دروغ می گویند اما در سکانس پایانی زمانی که از قانون خبری نیست، نادر از راضیه می خواهد که با قسم بر قرآن ادعاهایش را تائید کند، راضیه زیر بار نمی رود، یعنی در مقابل قانونی که از دل شریعت استخراج شده، می توان دروغ گفت اما در مقابل قرآن نمی توان دروغ گفت.
چنین طرحی در قالب درام فرهادی نوعی سکولاریزه کردن افکار عمومی در مقابل قانون (یکی از ارکان دموکراسی اسلامی- ایرانی) است. درسکانس هایی که مربوط به بازپرسی در نظام قضا می شود، در واقع بطن شخصیت ها نیست که به چالش کشیده می شود بلکه اصل قانون است که چالش برانگیز و فاقد روح نشان داده می شود. زمانی که قانون گرایی و دستگاه قضایی سیستمی مردمسالار را زیر سئوال می برید قطعا ریشه های آن دموکراسی دینی، اتوماتیک وار زیر سئوال می رود.
نمونه مورد نظر بعدی که ارتباطی تنگاتنگی با این به چالش کشیدن دستگاه قضا دارد در دیالوگ های حجت صمدی (شهاب حسینی) یکی از شخصیت های محوری در کنشی دراماتیک کاملا واضح است. وی رو به بازپرس فیلم -در یک دیالوگ ساده- در راستای اعتراض به تصمیماتش می گوید که 10 سال به عنوان یک کارگر در یک کفاشی کار کرده و پس از 10 سال که از این کارگاه اخراج شده است، نتوانسته حق و حقوقش را با قانون دریافت کند. دریافت کلی از این دیالوگ این است که قانون به طبقه فرودست و ضعیف جامعه تعلق ندارد و چندین و چند بار به صورت کاملا ظریفی با اشاره به نادر می گوید، قانون به طبقه مرفه جامعه -منظور نادر- تعلق دارد، فیلم به سادگی و روشنی در قالب درامش این تلقی را به بیننده القا می کند که قانون صرفا به بخشی از جامعه تعلق دارد.
فرهادی در فیلمش با صراحت تمام بیانیه ای صادر می کند مبنی بر اینکه دستگاه قضا نیازمندی مردم را برطرف نمی سازد، اما جواد شمقدری صراحتا در برنامه هفت اعلام می کند که این فیلم تصویری زیبا از دستگاه قضا نشان می دهد، واقعا نمی دانم شمقدری با کدام استدلال این سخن را بر زبان آورده است، البته حدس می زنم با همان استدلالی که قرار است سینما را در قالبی فدرالیته توسط شبه اپوزیسیون اداره کند.
آثار فرهادی بهویژه در فیلم درباره الی و جدایی نادر از سیمین نوعی فمنیست عمل گرا را بنیان می نهد که در این نوع فمینست آمریکایی، لاقیدی در لایه هایش نهفته است. فرهادی در فیلم درباره الی شخصیت زنی را با نام الی به نمایش می گذارد که با المانهای رفتاری مشخصی که در کاراکترش وجود دارد، کاملا مشخص است که در یک فضای جبری تن به ازدواج داده و قید محصور شدن در حیطه خانواده ای مذهبی را نمی پذیرد. در فیلم جدایی نادر از سیمین، عملگرایی این نوع فمنیست بیشتر دیده می شود، ترویج این نوع فمنیست می تواند سبب متزلزل شدن بنیان خانواده شود.