- نویسنده:حسین ملکی
- تاریخ:جمعه 89/11/29
مهندس حاج سعید قاسمی روز دوشنبه در حالی که تعداد محدودی از فتنهگران در خیابانهای تهران مشغول اخلال در نظم و امنیت عمومی بودند، بهمناسبت سالگرد شهید حاج عماد مغنیه که از نزدیک با او آشنایی داشته، در سالن سیدالشهداء(ع) تهران سخنرانی کرد.
مشروح این سخنرانی را که حاوی نکات مهمی در مورد لبنان، حاج عماد و شرایط داخلی کشور است، منتشر میکند:
اعوذ بالله من اشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا روح الله ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و السلام علیک ایها الجمیع الشهدائنا خاصه هذا العزیز یسمّی به حاج عماد مغنیه و جمیع شهدای استشهادی از حسین فهمیده ما گرفته تا عباس دوران تا جمیع شهدای استشهادی در اقصی نقاط بلاد اسلام، برای شادی روحشان صلواتی عنایت بفرمائید!
به نوبه خودم ایام پیروزی بسیار بزرگ شما را در داخل که برقش و کوری چشم آنها این روز را فقط و فقط برای اینکه عربدهای بکشند و فقط عکسی بگیرند و توی سایتهایشان بگذارند، اعلام وجود کردند، والا در مقابل خیل عظیم شما کسی تاب و تحمل عرض اندام ندارد، مگر با قرتیبازی و سایتبازی و فیسبوک و توئیتر و اینها، والا کوه عظیم شما و پرشهای کور شبپره را چه نسبتی است با هم؟
به نوبه خودم تبریک عرض میکنم پیروزی شما را در جبهه داخل و جبهه خارج و فروریختن دومینویی یکی پس از دیگری حکومتهای دیکتاتوری تحت دستور آمریکا و به حول و قوه الهی همان گونه که روح الله ما پیشبینی کرد این قرن به حول و قوه الهی، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین خواهد شد و این پیشبینی انشاءالله محقق خواهد گردید باذن الله و در زمان ظهور و حضور شما این اتفاق باذن الله خواهد افتاد.
اما دوستان، کوتاه سخن در این آخرین لحظاتی که از دوستانمان فیض بردیم، اینکه شکوفا شدن نهضت بزرگ حضرت روحالله را در اقصی نقاط بلاد مسلمین شاهد هستیم، برای همه کسانی که هنوز که هنوز است در ته دلشان نسبت به اینکه مگر میشود که با این توان محدود و با این عِدّه و عُدّه بتوانیم کارهای بزرگی را انجام بدهیم، شک دارند، اگر حرفهایش را سانسور نمیکردند، یک بار دیگر برای شما حرفهایش را میگذاشتند که: «آهای جماعت! میشَد! میشَد.» که یک بار دیگر سازماندهی کنیم و اگر بخواهند به دین ما بزنند، به همه دنیای آنها خواهیم زد.
اما در خصوص عماد. مردان بزرگ قاعدتاً این جوری هستند که برایشان کلمه و جمله بزرگ درست کردن، دشوار است و اگر بخواهید برای آنها اسم بسازید، کلمات، تحقیر می شوند: یاقوت مقاومه! آذرخش مقاومت! یا از منظر دیگری نگاه میکنند و میگویند: روباه مقاومت! یعنی کسی که تیز است، هم اینجا هست، هم نیست. شاید بهترین جمله را چمران بتواند راجع به او بگوید: «کسی که پیوسته به مرگ یورش میبرد، لکن مرگ از او میگریخت.» جمله بسیار زیبای چمران. اگرچه برای خودش گفت، ولی میشود آن را برای شاگردانش هم تعمیم داد؛ کسانی که در 14،13 سالگی، چمران را درک کردند، امام موسی صدر را درک کردند و از او درس گرفتند و آن درسها را با قدرت و در زمان و مکانی که باید اجرا میکردند، کم نگذاشتند. لطفا با دقت به زمان و مکان توجه کنید. این دو مطلب نکاتی هستند که باید خیلی خوب به آنها توجه داشته باشیم.
به او عملیاتهای مختلفی را نسبت دادند. بیش از 250 عملیات ریز و درشت در داخل و خارج از لبنان را به عماد نسبت دادند. بزرگترین آن انفجار مقر تفنگداران آمریکا بود که 270،260 تا از کوماندوها و تفنگداران دریائی آمریکا را به هلاکت رساند. همزمان مقر چتربازهای فرانسوی را در بیروت زد و در آنجا هم تلفات قابل توجهی از آنها گرفته شد. به فاصله اندکی مقر اسرائیلیها در صور زده و بیش از 70،60 نفر تلفات از اسرائیلیها گرفته شد و عملیاتهای ریز و درشت دیگری را در داخل و خارج به او نسبت دادند و به همین خاطر آمریکائیها برای زنده یا مرده این شیرمرد، شاید بزرگترین جایزه قرن، یعنی 25 میلیون دلار را تعیین کردند.
اما به ذهن میرسد به شیرمردی چنین یگانه، نباید صرفاً از منظر میلیتاری نگاه کنیم و بگوئیم در تاکتیکها و تکنیکهای نظامی آدم فرهیختهای بوده که اطلاعات داشته، میتوانسته طرحریزی و بعد هم عملیات کند و پیوسته جان سالم به در ببرد تا زمانی که وقتش برسد.
به ضرس قاطع میتوان گفت که او تنها یک رزمنده خالص و مخلص و مطیع خاص ولایت آقا روح الله و سید حسن نصرالله و حضرت آقا بوده است و لاغیر؛ چون هم قولاً و فعلاً و عملاً تا زمان شهادتش این گونه عمل کرد. چیزهایی را که باید در خصوص او گفته شود، دوستان گفتند. توانائیهای خارقالعادهاش در حزب الله و نقش بهسزایش موجب شد که خیلی زود رشد کرد و بالا کشیده شد.
مثل یک ماهی، لیز و دستنیافتنی بود. همه جا هم بود و هم نبود و در فرهیختگی و ذکاوتش همین بس که دو سه زبان را خیلی خوب میدانست، توی دنیا میچرخید، به روز بود؛ از حال و روز مظلومین و محرومین در اکثر نقاط دنیا باخبر بود؛ با جنبشهای آزادیبخش ارتباط داشت و آنها را میشناخت.
مهمتر از همه اینکه از حال و هوای هنری و کارهای رسانهای هم غافل نبود. میدانید که یکی از هنرهای حزب الله، نبرد و جنگ رسانهای است، چیزی که ما در زمینه آن ضعیف هستیم و سعی هم کردهاند که این گونه بمانیم. در نبرد رسانهای و فتنهای که هشت ماه بر ما طول کشید، به دلیل اینکه نتوانستیم مواضع خودمان را بشناسانیم و اطلاعات درست به خلق الله بدهیم و دیدید که مردم هشت ماه گیج و کلافه بودند. البته به خاطر مریضی برخی عناصر رسانهای ما هم بود که تا همین الان هم این مریضی ادامه دارد و لذا ما نتوانستیم نقش قوی خودمان را در قصه و جنگ رسانهای که دشمن با ما شروع کرده، نقش خود را بهدرستی ایفا کنیم؛ اما حزب الله با موقعیت و محدودیت فضایی و زمانیای که دارد، بهخوبی توانست از فضای موجود ماهوارهای جهانی استفاده کند و با برنامههای خوب و تبلیغات بموقع و گرفتن فیلم از عملیاتهای محدود، ولو زدن پرچم روی سنگر دشمن، با موسیقی و ضرباهنگ خاص و اشعار جهادی، روح و نفس جهادی را در سطح جامعه نگه دارد؛ چیزی که متأسفانه در طول این دو دهه اخیر ما بهکلی اخته شد و نوع اشعارمان، مدل موسیقیهایمان دیگر نفس و روح جهادی ندارند. چیزهایی از گل و بلبل و در و دیوار و کوه دماوند و آبشار و امثال اینها و موسیقیهای عاشقانهای که در مورد هر چیزی مصداق دارند.
اما عماد از 13 سالگی مشهور به سه شاخصه غیرت داشتن و کریم بودن و شجاعت بود. گفتند که عاشق ائمه(ع) بوده و زیارت حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) را ترک نمیکرده است. اینها همه سر جای خودشان، اما باز عرض میکنم که طراح بینظیری بود و برای نبرد 33 روزهای که اسرائیلیها همه جانبه آمدند تا از ریشه کار حزب الله را تمام کنند، بسیار عالی طرحریزی کرد. او یکی از کسانی بود که چه در طرحریزی و چه در اجرا توانست 33 روز مقاومت جانانهای را از خود نشان بدهد که فوقالعاده بود. آمار تلفات بچههای حزب الله اعم از مردم و ردههای رزمنده و مقاتل و نه ردههای اول، در زیر آن هجمه بمبارانهای سنگین از هوا و زمین و دریا و وجود هواپیماهای شناسائی و تانکها، سرجمع 1300 نفر شد. از خود حزب الله و کسانی که در خط مقدم نبرد بودند، 110 نفر آمار تلفات دادهاند. درستش هم همین است. زیر آن هجمه سنگین، کشته دادن از مردم و نیروهای رزمنده، هنر نیست؛ بهخصوص اینکه در زمانی داری میجنگی که آمار رسمی مقاتلین حزب الله کلاً 4500 الی 5000 نفر است. اگر همه اینها را بخواهید به صحنه بیاورید و نتوانید درست از آنها استفاده کنید و تجمع جا و مکانشان را برای حمله و دفاع درست خرج نکنید، همان وضعیتی پیش میآید که در نبرد 22 روزه برای فلسطینیها اتفاق افتاد و درست در روز اول نبرد70،60 نفرشان در مقر نیروی انتظامیشان شهید شدند و صحنههای دلخراشی را هم از آنها دیدید و لذا هدایت یک نبرد در برابر ارتش اسرائیل که به لحاظ تجهیزات زبانزد عام و خاص در دنیاست، چنین آمار تلفات پائینی و زدن ضربات مهلک به ناوشکن ثاقب و تانکهای مرکاوا که ضربه زدن به آنها و انفجارشان به صورت اسطوره در آمده بود و میگفتند غیرممکن است که بشود آنها را منهدم کرد، این هم از اتفاقاتی بود که بچههای حزبالله به فرماندهی حاج رضوان، هیمنه آن را شکستند.
در مورد بحث عملیاتها حرف و حدیث زیاد بوده، ولی به مباحث کلان و کلیدی نمیرسیم و فقط به یکی دو نکته اشاره میکنم و بحثم را قبل از نماز باذنالله جمع میکنم. به هر حال مزد جهاد، چیدن میوهای به حلاوت شهادت است و اگر کسی در این صحنه کم نگذارد و خداوند چنین مزدی را به او ندهد، یک جای کار میلنگد.
تقدیر چنین رقم خورده بود که در چنین روزی که شما برای برگزاری دومین سالگرد شهادت او که در قلب مرکز امنیتی سوریه و در کنار مرقد بیبی رقیه(س) روی داد، جمع شدهاید، او به شهادت برسد.
این شهادت بسیار سخت و ناگوار بود و هنوز که هنوز است کمیتههایی که قرار بود اعلام کنند این فاجعه چگونه روی داد، گزارش قانعکنندهای ندادهاند و نگفتهاند او که پیوسته مسائل امنیتی را رعایت میکرد، پس چه شد که این بار چنین ضربهای خوردیم و از کجا؟ در آخرین بررسیها رد دستگاههای جاسوسی سعودیهای خبیث و اردنیهای ملعون و دستهای پنهان و پشت پرده آنان دیده شده است.
امیدواریم که به حق خون این مظلومان و سایر خونهایی که در چنین روزهایی در مصر سایر بلاد ریخته شد، پرده اینها کنار برود و به حق امام زمان(عج) حکومتشان سرنگون گردد. امروز اگر اشتباه نکنم از خواهر شهید مغنیه مطلبی در روزنامهها درج شده بود که پنج ماه پیش عماد را خواب دیدم که کولهباری پر از مهمات بر دوش دارد. پرسیدم: «عماد! کجا؟» گفت:«دارم میروم به مصر» پرسیدم: «مصر چرا؟» گفت: «بشارت که عنقریب در آنجا پیروزی حاصل میشود و بر و بچههای حزب الله در آنجا رشد و نمو خواهند کرد.»
و اما دوستان! در چنین روزی که برای شما مبارک و میمون است و نیز برای فتنهگران چون روز والنتاین است و اعلام راهپیمایی هم کردهاند که پسر و دخترها به سلامتی بیرون بیایند، اما الحمدلله این روزها با هم متقارن شدند تا از آن طرف شیمون پرز اطلاعیه بدهد که بیرون بریزید و خودی نشان بدهید و از گوگوش تا سروش اعلامیه تهییج بدهند و مسعود رجوی هم اعلامیه تهییج بدهد و از این طرف هم ما همچنان سکوت هاشمیها و موسویها و کروبیها را داشته باشیم تا روزشان برسد.
اما جماعت و دوستان! درسی که باید بگیریم. بر و بچهها! عزیزم! پسرم! دخترم! ای همه کسانی که پیوسته در دلتان این شعار بود: «یا لیتنا کنا معک: ای کاش با شما بودیم با شما حیات طیبه میداشتیم.» امروز ما داریم در چنین حیات طیبهای زندگی میکنیم. ما داریم در شرایط خاصی زندگی میکنیم؛ لکن در این دو دهه که تفکر روح الله را خواستند از بین ببرند، ما را برای چنین روزهائی آماده نکردند. او خودش پیش بینی کرده بود که روزهائی خواهند رسید که حکمهائی را که داده و باید اجرا میکردیم، اجرا نمیکنیم و بعد اینها برایمان شاخ و شانه میکشند. و پیشبینی کرده بود تو که روزی با احمد متوسلیانت استاد عماد بودی و استاد سید حسن شده بودی، آن راه را ادامه میدادی، امروز که توی این جلسه نشستی، اما دلت میتپد که چه خواهد شد، اگر به این فرامین گوش کرده بودند، دیگر امروز دل تو برای اینکه دشمن در کوچه پس کوچههای شهر و خانهات عربده بکشد و مست کند و شیشه بشکند، نمیلرزید و دیگر قطعاً نبرد خیابانی نداشتیم.
به خاطر انحراف در تفکر روحالله و از مسیری که او برای ما مشخص کرده بود، امروز به حسب کلام امیرالمؤمنین(ع) باید به نبرد داخل شهرهایتان تن بدهید و بروید آموزش جنگ شهری ببینید. تو الان نباید اینجا باشی. تو الان باید در مصر و در میدان التحریر باشی و به گفته روح الله باید تمام تجربیاتت را انتقال میدادی که امروز بیتکلیف نباشند. زدند و نامبارک را بیرون کردند، از امروز فتنه شروع میشود. ما میدانیم چه اتفاقی میافتد. اگر چه که یک گام جلوئیم. به هر حال طاغوتی رفت، اما برای این انقلاب به معنای واقعی مردم هزاران نسخه میپیچند. انقلابی که در مصر حادث شد، اگر چه کامل نیست، اما انقلاب مردمی است که سه دهه است دارد منفجر میشود. این انفجار را در تلویزیون دیدهاید که دارند فریاد میزنند؛ منتهی مثل انقلاب شما کامل نیست، سر ندارد، رهبر ندارد، مبنای آن هم مبنای ولایت فقیهی نیست. شیوخ ضعیف الازهر هم در اینجا علمدار نیستند و خشم مردم به صورت موجی است که این طرف و آن طرف میرود و در آینده برایش اتفاقات زیادی هم میافتد.
خیلی جالب است! فتنهگرهای آلزایمر گرفته! امروز را برای حمایت مردم مصر و تونس اعلام راهپیمایی کردهاید؟ مگر علمدار شما، موسوی ابله در شب اول مناظره نیامد و نگفت چرا برای دنیا شاخ و شانه میکشید؟ ما خودمان نداریم. چه کارمان به فلسطین و لبنان و...؟ این اولین کلامی بود که با رقیبش مطرح کرد و بعد، حامی آن 15،14 انگلیسیای شد که توی دریا گرفته بودیم که: «آقا! اینها را برای چه گرفتهاید؟ و بعد چرا با کت و شلوار ولشان کردید؟» شما در حمایت تز انقلاب مصر بیرون ریختهاید؟
آقای خاتمی! ملت مصر برای انقلاب، از عبدالله پول نگرفت. مردم برای تغییر (به اصطلاح شما) از جورج سوروس دستور عملیاتی نگرفتند. مردم برای تغییر مورد حمایت سی.ان.ان و بی.بی.سی و العبریه قرار نگرفته بودند. مردم برای انقلاب مورد حمایت و عنایت اسرائیل و آمریکا و اتحادیه اروپا قرار نگرفتند. آقای موسوی! این جماعت برای تغییر از محمود عباس! پول کثیف نگرفتند.
دوستان! باور کنید من امروز بسیار خوشحالم که اینها کف خیابان هستند و چون ما اصولاً راحت خوابمان میبرد و مردمِ این تیپی هستیم و رسانهها و تلویزیون ما هم گیجِ گیج و با فوتبال و فیلمهای مزخرف و با غفلت ایجاد کردن، در کار استحمار و خر کردن ما هست و میبینید که همه خیلی سریع یادشان میرود، بدم نمیآمد شما را به خیابان میبردم. هنوز گرد و غبار فتنه سال گذشته را حتی در خانوادههای خودمان هم میبینیم.
چرا هر کسی که الان به لبنان میرود، بخصوص بچههایی که در منطقه با هم بودیم، همین که یک خط تماس میزند، وقتی برمیگردد میگوید لذت بردم؟ برای اینکه بوی باروت میآید و هر روز هم یک نفر را می فرستند هوا، رایحه شهادت در آنجا هست.
اما عزیزم! در مورد امروز تهران، بدان، در تابوتی که اینها برایش فاتحه میخوانند، جنازهای به قد و قواره شهدای ما وجود ندارد. اینها همهاش هوچیگریهای رسانهای است. دههال هزار نفر آمدند توی خیابانها! این حرفها کدام است؟ بالاخره نوادگان مسعود رجوی و مریم عضدانلو و ساواکیها و شاهنشاهیها و اکبر گنجی ملعون و زندانیها را که سرجمع کنید، بالاخره یک رقمی میشوند و در این تهران مسموم شده باید بیایند و یک عرض اندامی کنند.
امروز این مسئولیت از روی دوش این شهید (حاج عماد) برداشته شد و او سر سفره آقا سیدالشهداء متنعم است که ای کاش شهید نمیشد و من یک چرت بیشتر میزدم، بیشتر خستگی در می کردم، بیشتر استراحت میکردم، اما شهادت او بار مسئولیت را روی شانه همه شما سنگینتر کرد، چون او اولاً مجاهدی در صحنه بینالملل بود و خواب و آرامش آنها را در صحنه بینالملل گرفته بود و ما مجاهد در این قد و قواره کم داریم. چرا؟ چون روزی که او اعلام کرد باید سلمان رشدی را بزنید و ترس من از روزی است که شما این موضوع را به فراموشی بسپارید، این شد که شد و این پیام را برای شما نمیداد که: «روحانیون و مردم عزیز حزبالله و خانوادههای محترم شهدا حواسشان را جمع کنند که با این تحمیلها و افکار نادرست، خون عزیزانشان پایمال نشود.» قبلاً حضرت روح الله اینها را گفته. کدام افکار نادرست؟ میخواستم نخوانم، ولی اجازه بدهید قسمت دیگری را هم بخوانم.: «آنان که بر این باورند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نمائیم و ما خامی کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم.» اینها را گفتند. هاشمی تکرار کرد، موسوی تکرار کرد.«نباید خامی بکنیم و شعارهای تند یا جنگطلبانه که سبب بدبینی شرق و غرب به ما و نهایتاً انزوای کشور میشود، بدهیم.» باز دو مرتبه هاشمی تکرار کرد و حتی آخرین اظهارنظرهایی هم که از او خواستند، در مواضعش تغییراتی نداد.
عزیز من! ریشه این فتنه در تفکرات مسموم این آقایان است که این آقایان باید تصمیم بگیرند که یا تفکرات خود را بر اساس تفکرات حضرت روحالله و رهبر انقلاب تنظیم کنند یا مطمئن باشند که خود به خود حذف خواهند شد. از منتظری که بالاتر نیستید. امام در باره منتظری گفت: «من نه یک بار که چندین و چند بار در او خلاصه شدهام.» وقتی حضرت روح الله دید کار او تمام است و منافقین در بیت او لانه کردهاند، نامههای مسموم به حضرت روح الله میدهد که زندانیها را آزاد کنید و لیبرالها باید سر کار بیایند، یک شب برداشت و نوشت علیرغم میل خود، چون شما را برای علمداری چنین مسئولیت سنگینی بعد از خود مشروع نمیدانم. شما فرد سادهلوحی هستید و بازی لیبرالها و منافقین را خوردهاید و خلاص! بهترین کار این است که بروی و در حوزه درس بدهی. به هیچ وجه صلاح نیست که دیگر در سیاست دخالت کنی. از او که بالاتر نیستید. این جماعت چنین تجربههائی را هم دارند. یا باید خودتان و بیتتان را از این مسمومیتها و دو پهلو صحبت کردنها پاک کنید. نه فقظ تو آقای هاشمی، بلکه ما بقی آن جماعتی هم که در آن مجمع هستند! باید تصمیم بگیرید که بیائید و دومرتبه هم فرکانس با ولایت بشوید. همه اینها را حضرت روح الله برای ما گفته، هر چند از بس نخواندهایم، گیج میزنیم، ولی انشاءالله دو باره بازخوانی میخوانیم.
حضرت روح الله میگوید یک نمونهاش سلمان رشدی. «ترس من این است که تحلیلگران امروز 10 سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند باید ببینیم که فتوای قتل سلمان رشدی و احکام اسلامی مطابق قوانین بینالمللی بوده است یا خیر؟ و نتیجهگیری کنند که چون بیان احکام خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتهاند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر(ص) و مکتب و اسلام بگذریم. خلاصه کلام اینکه ما باید بدون توجه به غرب حیلهگر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم...»
آقای لاریجانی! حضرت روح الله اینها را برای من گفته. من وقتی تو را با حسنی نامبارک میبینم، اذیت میشوم. من وقتی امشب توی صدا و سیما میشنوم که مشائی20 روز قبل از این فروپاشی رفته و از عبدالله اردنی ننه انگلیسی برای این مملکت انقلابی دعوت کرده، قلباً ناراحت میشوم. من وقتی میبینم این همه افت و خیز هست برای اینکه دریوزگی اینها را بکنند و بروند راهکار باز کنند....راهکار چه چیز را باز کنی عزیز من؟ همه میفهمد که تو میخواهی بروی آنجا راهکاری باز کنی برای کمک به غزه؟ به چه قیمت؟ به قیمت اینکه عکس تویِ لاریجانی را با حسنی نامبارک بیندازند؟ این جبهه میشکند. وقتی این عکس تو در تمام رسانههای دنیا چاپ میشود، همه از خودشان میپرسند چه اتفاقی دارد برای اسلام میافتد؟ همه اذیت میشوند. نمیتوانند این تحلیل را باور کنند که تو میخواهی مسیر کثیف سیاست و دیپلماسی را جلو ببری که یک علاقاتی برقرار شود که چه بشود! مگر حضرت روح الله تشخیص نمیداد که مصر یک جای استراتژیک است و نباید میگفت حسنی نامبارک و عبدالله اردنی دورهگرد و تونسی چه و چه؟ همه اینها را به فحش کشیده. حضرت روح الله شما تشخیص نمیدادید که اینها در خط مقدم هستند و ما میتوانیم با اینها کنار بیاییم و جبههای را باز کنیم؟ آقا این نامرد بسته و در اوج جنگ 22 روزه تا همین الان نمیگذارد یک پاکت سیمان به دست مردم بدبخت غزه برسد. از آن طرف هر روز میزنند با بولدوزر ده تا خانه را خراب میکنند، از این طرف دریغ از رساندن یک پاکت سیمان. آخرین کاروان آسیائی غزه که رفته آنجا، این خبیثها چهار تا شرط برایش گذاشتهاند. 1. جنسهائی که میخواهند بدهند، اعم از غذا و دارو و چیزهای دیگر، آرم ایران رویشان نباشد. 2. ژنراتور نباشد. 3.هیچ ایرانیای در این کاروان نباشد. 4. بحرینی نباشد و....برایت شرط گذاشته!
ابوالغیط بیشرف کیست که هر دفعه یک چرت و پرتی بگوید و وزارت امور خارجه فشل نتواند در برابر سیاست خارجی مصر و ابوالغیط اعلام نظر رسمی بکند؟ یا شیخ طنطاوی. این طرف ما یک دولت کریمه انقلابی را توقع داریم که مواضع مشخص داشته باشد. کسی حق ندارد بر اساس این اصول، بازی انجام بدهد. برادر! اگر قرار است با اینها بنشینید با بابا بزرگشان که آمریکائیها هستند، بنشینید. این را همه مردم میفهمند. این مردمی که هر روز فریاد مرگ بر آمریکا میزنند، این چیزها را میفهمند. شما نماینده این نظام هستید. حق ندارید بر اساس تشخیصهای خودتان بروید آنجا و پشت پرده، اتفاق دیگری را ببندید. تمام این مردم به این دلیل عاشق این نظام هستند که پشت پرده ندارد.
خدا میداند جماعت! در گرماگرم جنگ -بچه قدیمیهای جنگ هستند و میدانند- وقتی اتفاق مک فارلین پیش آمد، خط شکست. گفتند چه نشستهاید؟ این پشت دارند داستان را با مک فارلین می بندند. با هواپیما آمد و در تهران نشست و اینها دارند میروند پای میز مذاکره. حزبالله! در سال آخر جنگ، شل شد، به خاطر اینکه در همه سنگرها بحث این بود که دیوانهها! دارند آن پشت با همدیگر میبندند! وارد زد و بند سیاسی شدهاند. بروید سر خانه و زندگیتان. تلویزیون تبلیغ میکرد که جبههها پر از آحاد مردم رزمنده است، میرفتی توی خط و میدیدی که کیلومترها خط خالی است. وقتی اعتماد و ثقه مردمی که در خط مقدم هستند متزلزل میشود که احساس میکنند پشت پرده خبر دیگری است. حضرت روح الله دیپلماسی را با زبان شماها که تازه چهار واحد علوم سیاسی پاس کردید، مشخص نکرده، بلکه جوری مشخص کرده که ذرهای تردید در آن وجود ندارد. این عین کلام اوست: «اگر آمریکا لا اله الا الله هم بگوید، قبول نداریم. آنها میخواهند ما را گول بزنند.»
آقای لاریجانی! این استراتژی روشن را هم بچه ده دوازده ساله من میفهمد، هم پدر بزرگ و مادر بزرگ من. برای این است که آحاد مردم پشتوانه این نظام هستند، نه پشتوانه دیپلماسی پشت درهای بسته. برای همین دانشجوی باغیرت ما ساعت دو و نیم نصف شب میرود فرودگاه و هنوز از پلههای هواپیما پائین نیامدی، داد میزند: «رئیس مجلس ما! دیدارت با نامبارک، مبارک!» به او حق بدهی. ما دیگر حرفهای دوپهلو و حرفهای انقلابی را از شما قبول نمیکنیم. بس است دیگر. عصر این جور حرفها تمام شد. عصر، عصر غلبه مستضعفین بر مستکبرین است.
عزیزم! پسرم! دخترم! برای جنگیدن در دو جبهه باید خودت را آماده کنی. یکی جبهه داخل با این مسمومیتهائی که ایجاد شده، جنگیدن خیلی سخت است. دوم برای اینکه در ریزشهائی که دارد در کشورهای عربی اتفاق میافتد نقش مؤثری داشته باشی، هیچ سازمان و ان. جی.او و نهادی نداری. تازه یک چیزی راه انداختهاند به اسم «امت واحده» که با شش تا و نصفی آدم ارتباط داشته باشند. زبان خارجی هم بلد نیستی، تشکیلات هم نداری. باریکلا به هاشمی، باریکلا به خاتمی با امکانات و پولهائی که دادند، به گفته وزیر اطلاعات 1500 ان.جی.او درست کردند، تشکیلات ارتباطی دارند و هر وقت میخواهند سوت میزنند و میآورند کف خیابان! کو تشکیلات حزبالله و ارتباطاتشان؟ کو در زمان همین حکومت عدل احمدینژاد یک ده ان.جی.او حزباللهی که سر پا باشد و در داخل ارتباط داشته باشد، خارج پیشکش؟
پسرم! دخترم! تجربه نشان داده که نمیشود زیاد هم امیدوار بود. اگر در دور بعد مادر من از اوضاع خسته بشود و عشقش بکشد که به یک سید خوشگل خوشقواره گوگوری مگوری عینک پنسی که با نعلینش سِت باشد، رأی بدهد، دو مرتبه باید 8 سال توی سرت بزنی! تا دستت هست، توی دانشگاه و مدرسه و بازار و مسجد نخواب. فشار بگذار و ان.جی.او تشکیل بده، مؤسسهای بزن، ارتباطات را برقرار کن. نمیشود هی به هم اس.ام.اس بزنید که مراسم سالگرد عماد گرفتهایم، بیا. بروید از اینها یاد بگیرید که چه جوری باید تشکیلات زد؛ اگر چه پول حرامخوردهها بهمحض اینکه برای این قصهها سوت بزنی، سر خط میشوند. بی تشکیلات بودن مشکل حزب الله است.
پسرم! دخترم! باید خودت را آماده کنی که در دو جبهه بجنگی. مگر در جستجوی ربنّائی تازه باشیم/ و گر نه صد دعا ز این دست، یک نفرین نخواهد شد / مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم / خدا باغ ما که دلتنگیم، سر سنگین نخواهد شد / به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعلهور در باد / بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد.
والسلام علی یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیّا و نحن بکم لاحقون و ما به شما ملحق خواهیم شد انشاءالله.